تو را چه به فرهاد؟ یک فرهاد بود و یک بیستون عاشقی! تو همین یک وجب دیوار را بردار من باورت میکنم
من گمان می کردم رفتنت ممکن نیست
رفتنت ممکن شد…
باورش ممکن نیست
رفیق بی وفا را کمتر از دشمن نمیبینم / سرم قربان آن دشمن که بوئی از وفا دارد .
بی
وفا!!
ایـن روزهـا نـه مـجـالـی
بـرای دلـتـنـگـی دارم
و نـه حـوصـلـه ات را..
ولـی بـا ایـن هـمـه،
گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد!
مطمئن باش ، برو …
ضربه ات کاری بود ، بی وفایی کردی..دل من سخت شکست …
و چه زشت به من و سادگیم خندیدی
به من و
عشقی
پاک ، که پر از یاد تو بود …
و به این قلب یتیم
که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود …
تو برو تا راحت تر
تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم.
آئین عشق بازی دنیا عوض شده است
یوسف عوض شده است ، زلیخا عوض شده است
آن بی وفا کبوتر جلدی که پر کشید
اکنون
به خانه آمده اما عوض شده است
بی و فایی کردی و گفتی نفرین میکنی ؟
گفتم نه …فقط از خدا می خواهم که هیچ کس اندازه من دوستت نداشته باشه….
هنوزم از خدا می خواهم که هیچ کس اندازه من دوستت نداشته باشه…..
گر تو را از ابلهی کردم رها ، برمن ببخش
گر سر پیمان نه بر مهر و وفا ، بر من ببخش
راه ورسم عاشقی را نا بلد چون کودکان
اشتباه و ناروا کردم خطا ، بر من ببخش
سکوت دردناکترین پاسخ من به
بی وفایی
های توست!
حیف این چشمهام که برای چون توی بی وفا و بی ارزشی اشک ریخت!
و چه ساده دلم که هنوزم دوست داره!
از قدیما گفتن کوه هرگز به کوه نمیرسه بی وفایی کن ولی بدون آدم به آدم میرسه
یک روز فکر میکردم اگر او را با
غریبه
ای ببینم شهر را به آتش میکشم اما امروز برای دیدنش حاضر نیستم حتی کبریتی روشن کنم!
نیاز عاشقان معشوق را بر ناز می دارد
تو سر تا پا وفا بودی ، تو را من بی وفا کردم
رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز
گریز
برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
مرا بازیچه خود ساخت چون موسی که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را
خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را
از حساب و کتاب بازار عشق هیچگاه سر در نیاوردم
و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی
من بدهکارت می شوم . . .
همیشه سکوتم به معنای پیروزی نیست ، گاهی
سکوت
میکنم تا بفهمی چه بی صدا
باختی !. . .
مشکل از تو نبود
از من بود
با کسی حرف میزدم
که سمعک هایش را
پیش دیگری جا گذاشته بود . . .
این که هر بار سرت با یکی گرم باشد دلیل بر ارزش ات نیست
آنقدر بی ارزشی که خیلیها اندازه تو هستند . . .
دیگر هیچ چیز مشترکی بین ما نیست
تنها آسمانمان یکیست . . .
نمی بخشمت
ولی فراموشت می کنم
همیشه به همین سادگی از آدمای بی ارزش می گذرم . . .
حضورت در کنار من معجزه نبود
نبودنت هم فاجعه نیست
فردا روزِ دیگری برای من خواهد بود
بیشتر از این برایت اشک نخواهم ریخت . . .
از شکستن ۲ چیز بترس ،
قلبی
که صادقانه دوستت دارد و دلی که صادقانه به یادته.
به خیال کدامین آرزو ، صفای با تو بودن را از ما گرفتی ای بی وفا ؟
نظرات شما عزیزان: